بیشتر بدانید

تاریخچه ی فناوری

فناوری به زندگی می‌آید،انقلاب در مکانیزاسیون صنعتی که از میانه‌های قرن هجدهم آغاز شد، در طول قرن نوزدهم با سرعتی شگفت‌انگیز پیشرفت کرد و بخشی از آن بهبودهای فناوری در ابزارهای ماشین‌کاری، موتورهای بخار و آهنگری بود. ماشین‌های “خودکار”، که با بخار یا برق کار می‌کردند، به نظر می‌رسید که از اراده خود حرکت می‌کنند و کارهایی را انجام می‌دهند که قبلاً تنها توسط دستان انسان انجام می‌شد. هنرمندان و کارگران ماهر جابه‌جا شدند. کارخانه‌ها به واقعیت تبدیل شدند.

اتوماتون‌های ساعت‌کاری، نوآوری‌های سرگرم‌کننده‌ای که برای شبیه‌سازی و حرکت مانند موجودات زنده ساخته شده بودند، قرن‌ها وجود داشتند. اما این عصر جدید از ماشین‌ها در حال تقلید از زندگی به روش‌هایی بود که پیش از این تنها در خیال می‌گذشت و حضور خود را در خانه و محل کار احساس می‌کرد، به طوری که برای همیشه نحوه کار و زندگی ما را تغییر داد.

ادبیات داستانی آن زمان این دنیای عجیب و جدید را منعکس می‌کرد و به آینده فکر می‌کرد و شگفتی‌هایی مانند مردان مکانیکی با نیروی بخار را اختراع می‌کرد. اگر ماشین‌ها می‌توانستند کار کنند، چه چیزهای بیشتری می‌توانستند انجام دهند؟ در این دنیای به سرعت مکانیزه‌شده، ماشین‌ها ما را به کجا خواهند برد؟

… غیرممکن بود که به ماشین برخی از قابلیت‌های هوش را ندهیم؛ به نظر می‌رسید که اولین قدم را از ماده خام به زندگی و هدف برداشته است و پیشرفت خود را با قدرت زیاد نشان می‌دهد.

– دوروتی ووردزورث، از دفتر خاطراتش، در مورد اولین دیدار با یک پمپ آب بخار، ۱۸۰۳

در دهه ۱۸۲۰، ریاضیدان و مهندس بریتانیایی، چارلز بابیج، یک ماشین حساب مکانیکی به نام “ماشین تفاوت” طراحی کرد تا به طور خودکار جداول ریاضی دقیق را محاسبه و چاپ کند. این جداول برای کارهایی مانند ناوبری، بانکداری و مهندسی ضروری بودند و باید با دقت زیادی تأیید می‌شدند و در معرض خطاهایی بودند که توسط “حسابداران” و تایپ‌نویسان انسانی ایجاد می‌شد – خطاهایی که می‌توانست به خسارات قابل توجهی منجر شود. اگرچه در زمان حیاتش ساخته نشد، طراحی نوآورانه بابیج برای مکانیزه کردن محاسبات، یک گام اولیه مهم به سوی محاسبات مدرن بود.

یادداشت سرپرست جوزف ماری چارلز (که به او ژاکارد می‌گویند) فناوری‌های بافندگی موجود را بهبود بخشید تا یک پیوست بافندگی ایجاد کند که از یک سری کارت‌های مقوایی سوراخ‌دار که به هم متصل شده بودند، برای کنترل خودکار الگوی بافت استفاده می‌کرد. نوآوری او باعث شد که از ناپلئون یک حقوق مادام‌العمر دریافت کند. تصویر بافندگی در سمت چپ در واقع مستقیماً در ابریشم بافته شده با دستگاه ژاکارد با الگوهایی به شدت دقیق و پیچیده بافته شده است که تشخیص آن از یک حکاکی دشوار است. چارلز بابیج یک پرتره ابریشمی بافته شده از ژاکارد داشت که بسیار به آن ارادت داشت (مردان در پیش‌زمینه نیز یکی از آن‌ها را در دست دارند) و امکانات استفاده از کارت‌های سوراخ‌دار برای کنترل موتور تحلیلی خود را مشاهده کرد. آمریکایی هرمَن هولریث بعدها از کارت‌های سوراخ‌دار در ماشین‌های محاسباتی خود استفاده کرد که برای جمع‌آوری سریع داده‌های سرشماری ایالات متحده در سال ۱۸۹۰ به کار رفت. در واقع، کارت‌های سوراخ‌دار تا نیمه قرن بیستم برای ذخیره و پردازش داده‌های کامپیوتری استفاده می‌شدند.

در سال ۱۸۳۴، بابیج از برنامه‌ریزی یک ماشین تفاوت به سمت چیزی پیچیده‌تر حرکت کرد. او ماشین‌هایی را تصور می‌کرد که می‌توانستند با کارت‌های سوراخ‌دار برنامه‌ریزی شوند، مانند کارت‌هایی که الگوهای پارچه تولید شده در دستگاه‌های بافندگی ژاکارد را تعیین می‌کردند. علاوه بر قابلیت برنامه‌پذیری، “موتور تحلیلی” او ویژگی‌های دیگری داشت که بعدها در کامپیوترهای مدرن ظاهر شدند، از جمله “ذخیره” (حافظه) و “آسیاب” (پردازنده) جداگانه. آدا لاولیس، که با بابیج همکاری می‌کرد و اغلب به عنوان نخستین برنامه‌نویس کامپیوتر توصیف می‌شود، پتانسیل موتور تحلیلی را فراتر از دستکاری اعداد مشاهده کرد و اشاره کرد که این ماشین “ممکن است بر روی چیزهای دیگری غیر از اعداد عمل کند… این موتور ممکن است قطعات پیچیده و علمی موسیقی با هر درجه‌ای از پیچیدگی یا وسعت را بسازد.”

مخترع و چاپگر سوئدی، جورج شوتز، به همراه پسرش ادوارد، از طراحی بابیج الهام گرفت و در سال ۱۸۳۴ شروع به طراحی یک ماشین تفاوت کارا کرد. اگرچه این ماشین از نظر مکانیکی حساس بود و در مقیاس کوچکتری نسبت به نسخه بابیج ساخته شده بود، اما موتور محاسباتی آن‌ها موفق شد اولین جداول ریاضی را که به‌طور خودکار محاسبه و چاپ شده بودند، تولید کند. این دستاورد نشان‌دهنده پیشرفتی مهم در زمینه مکانیزه‌سازی محاسبات و تولید داده‌های ریاضی بود.

تقلید مکانیکی از زندگی کاربردهای دیگری نیز داشت. سر جورج کایلِی، که به‌طور گاه‌به‌گاه به عنوان “لئوناردوی انگلیسی” نامیده می‌شود به دلیل دستاوردهای گسترده‌اش در مهندسی، یکی از پیشگامان مهم در زمینه هواشناسی و ناوبری هوایی در اوایل تا اواسط قرن نوزدهم بود. در حالی که او بیشتر به خاطر سهمش در پرواز شناخته می‌شود، کایلِی استعدادهای مهندسی خود را به سمت ایجاد یک دست مصنوعی برای پسر زخمی یک کشاورز اجاره‌ای معطوف کرد. او می‌خواست مدلی مقرون به صرفه و چندمنظوره بسازد که هم مؤثر باشد و هم در دسترس قربانیان آسیب‌های صنعتی و جنگی قرار گیرد. طراحی نوآورانه او حرکت و کنترل انسان را تقلید می‌کرد و شامل ویژگی‌هایی بود که در پروتزهای مدرن استفاده می‌شود.

این نوآوری‌های فناوری همچنین به خانه‌ها راه پیدا کردند. این مدل پتنت از سال ۱۸۷۱ مبنای یکی از نخستین عروسک‌های خزنده‌ای است که در آمریکا تولید شد. دست‌ها و پاهای مکانیکی این عروسک حرکت خزیدن را شبیه‌سازی می‌کنند در حالی که نوزاد بر روی چرخ‌های برنجی به جلو می‌غلتد. این اتوماتون شبیه به انسان، که زمانی سرگرمی مکانیکی شیک برای طبقه بالا بود، به سمت تبدیل شدن به یک اسباب‌بازی کلاسیک کودکی در حال حرکت بود.

محدودیت‌های هوش ماشین در قرن نوزدهم مانع از تلاش‌های کارآفرینانه برای فریب عموم نشد. آجیبی، یک اتوماتون مکانیکی شطرنج‌باز، تا اواخر دهه ۱۸۰۰ در سالن‌های سرگرمی جهان به نمایش درآمد. بسیاری از بازدیدکنندگان معتقد بودند که آجیبی و دیگر اتوماتون‌های مشابه می‌توانند به اندازه کافی هوشمند باشند تا رقبای انسانی را شکست دهند و آن‌ها در حال مشاهده یک ماشین تفکر در عمل هستند. اما واقعیت چیز دیگری بود: یک شطرنج‌باز انسانی درون آن پنهان شده بود.

واژه “ربات” تا سال ۱۹۲۰ ظاهر نشد، زمانی که نویسنده چکی، کارل چاپک، این واژه را در نمایشنامه‌اش به نام R.U.R. (ربات‌های جهانی روسوم) ابداع کرد. این واژه از کلمه چکی “robota” به معنای “کار اجباری” یا “زحمت” مشتق شده است و او از آن برای توصیف نیروی کار انسانی‌نما که به‌طور مصنوعی تولید شده بود، استفاده کرد. با این حال، دهه‌ها قبل از چاپک، امکانات مکانیزه‌سازی و نیروی بخار در حال الهام‌بخشی به موجودات مکانیکی در ادبیات داستانی بودند. مردان مکانیکی با نیروی بخار در داستان‌های ماجراجویانه‌ای که در اواخر دهه ۱۸۶۰ به‌صورت ارزان تولید می‌شدند، شروع به ظهور کردند. این داستان‌های محبوب به ماجراجویی‌های قهرمانانه یک مخترع و خلقیات شگفت‌انگیز او می‌پرداختند.

یکی دیگر از پیش‌درآمدهای ربات، تیک تاک، مرد ماشین، از کتاب‌های اوز ال. فرانک باوم بود. برخلاف مرد قلعۀ معروف اوز، تیک تاک زنده نبود؛ او یک دستگاه مکانیکی با مکانیزم ساعت بود. باوم حتی برای او برچسب سازنده و دستورالعمل‌های عملیاتی ارائه کرد: “مرد مکانیکی با حق اختراع دوگانه و فوق‌العاده پاسخگو از اسمیت و تینکر… فکر می‌کند، صحبت می‌کند، عمل می‌کند و همه چیز را انجام می‌دهد جز زندگی کردن.” این توصیف نشان‌دهنده ترکیب نوآوری‌های مکانیکی و تخیل ادبی در آن زمان بود و به تصورات اولیه درباره ربات‌ها شکل داد.

برخی از بزرگ‌ترین نوآوری‌های فناوری در صنعت نساجی صورت گرفت. “مُول چرخشی خودکار” با نیروی بخار ریچارد رابرتز، که به “مرد آهنی” معروف بود، کارگران ماهر را جایگزین کرده و به‌طور بی‌وقفه از آن‌ها پیشی گرفت. چرخش نخ، که زمانی یک حرفه دستی بود که در خانه‌ها انجام می‌شد، اکنون به کار ماشین‌آلات خودکار کارخانه‌ها سپرده شده بود. چندین ماشین می‌توانستند تحت نظارت یک کارگر با حداقل آموزش قرار بگیرند. اندرو یور، حامی سرسخت پیشرفت فناوری در تولید نساجی، “مرد آهنی” را به عنوان “ماشینی که ظاهراً با فکر، احساس و تکتیک کارگر باتجربه سرشار است” ستایش کرد. این تحولات نه تنها به تغییر شیوه‌های تولید کمک کرد، بلکه تأثیرات عمیقی بر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی آن زمان داشت.

یادداشت کیوریتور
ویلیام موریس، یک شخصیت مهم در جنبش هنر و صنایع دستی بریتانیا، در هنرهای تزئینی آن دوره، از جمله نساجی، تپستری‌ها، شیشه‌های رنگی و پوشش‌های دیواری، تأثیرگذار بود. او همچنین نویسنده‌ای بود که به‌ویژه به خاطر شعرهایش شناخته شده و نقاشی از مکتب پیشا-رافائلی‌ها به شمار می‌رفت. عشق دیرینه او به فرهنگ قرون وسطی در تلاش‌هایش برای احیای صنایع دستی سنتی که هنرمندی را با تولید در آخرین جزئیات ترکیب می‌کرد، منعکس شده است. این موضوع همچنین در تولید و ظاهر کتاب‌هایی که در انتشارات کلمسکات چاپ کرده است، مشهود است که به نسخه‌های اولیه دست‌نویس و کتاب‌هایی که به آن‌ها ارادت داشت، اشاره دارد. موریس مدتی طولانی با جنبه‌های مختلف سرمایه‌داری و صنعت ویکتوریایی در تضاد بود، اما تجربه‌اش در تولید طراحی‌های خود، او را از نزدیک با مشکلات کارگران در کارخانه‌اش آشنا کرد و این موضوع او را به فعال اجتماعی سوسیالیستی در سال‌های بعدی زندگی‌اش تبدیل کرد. خانه‌ای که در تصویر جلد کتاب “خبرهایی از هیچ‌جا” مشاهده می‌شود، عمارت کلمسکات خود موریس است.

مکانیزاسیون صنعتی به‌طور چشمگیری زندگی طبقه کارگر را در بریتانیا در قرن نوزدهم تغییر داد. در حالی که این روند طبقه متوسطی را ثروتمندتر کرد و به اقتصاد سود رساند، همچنین منجر به ازدحام شدید و شرایط زندگی و کار ناسالم شد. اصلاحات سیاسی و اجتماعی نتیجه وضعیت بحرانی بودند و تغییراتی در ایده‌ها درباره جامعه و طبقه به وجود آمد. مسائل صنعت و کار نه تنها در سیاست و مطبوعات مورد بحث قرار گرفتند، بلکه به ادبیات نیز راه یافتند.

ویلیام موریس، نویسنده و هنرمند انگلیسی، به دنبال یک درمان برای بیماری‌های جامعه صنعتی مکانیزه انگلستان بود. در رمانش، “خبرهایی از هیچ‌جا: یا، دوره‌ای از استراحت، شامل چند فصل از یک رمان یوتوپیایی”، که نخستین بار در سال ۱۸۹۰ در روزنامه “کامنوئل” منتشر شد، او دنیای سوسیالیستی کشاورزی را تصور کرد که در آن لذت از کار دستی خلاقانه جایگزین کار بی‌روح کارخانه‌ای شده و زندگی‌ها در هماهنگی با دنیای طبیعی سپری می‌شد. کتاب‌های موریس، که با دقت و هنرمندی در چاپخانه سنتی خود منتشر شده‌اند، نمونه‌هایی از نوعی craftsmanship هستند که او ترویج و عمل می‌کرد.

کتاب “منشأ گونه‌ها” اثر چارلز داروین، که در سال 1859 منتشر شد، سنگ بنای علم زیست‌شناسی تکاملی است. این کتاب به گونه‌ای نوشته شده بود که برای عموم مردم، نه فقط متخصصان، قابل دسترسی باشد و دامنه وسیعی از خوانندگان را جذب کرد. داروین پیش‌تر یک دانشمند شناخته‌شده و مورد احترام بود و ایده‌های تکاملی مدتی بود که در حال گردش بودند، اما توضیح او درباره چگونگی تکامل گونه‌ها ایده‌ای رادیکال برای آن زمان به شمار می‌رفت و بحث‌های داغی را به وجود آورد. این کتاب در روز اول فروش تمام شد و در طول زندگی‌اش به نزدیک به دوازده زبان ترجمه گردید. علاوه بر تأثیر عظیم آن بر جهان علم، نظریه‌های داروین در سایر حوزه‌ها نیز تأثیرگذار بود، به‌طوری‌که با نگاهی تکاملی به جامعه مدرن، ایده‌هایی درباره رفتار انسانی، نظریه سیاسی و موارد دیگر را تحت تأثیر قرار داد.

کتاب “Erewhon: یا، فراتر از دامنه” اثر ساموئل باتلر که در سال 1872 به‌صورت ناشناس منتشر شد، کشوری را تصور می‌کند که در آن ماشین‌ها، که به‌عنوان خطرناک تلقی می‌شوند، نابود و ممنوع شده‌اند. باتلر با استناد به نظریه‌های تکاملی تازه منتشرشده چارلز داروین، در این طنز اجتماعی به نقد جامعه ویکتوریایی می‌پردازد و گمان می‌کند که ماشین‌ها ممکن است در طول زمان، از طریق فرآیند انتخاب طبیعی، نوعی آگاهی پیدا کنند و دوره‌ای از تسلط ماشین‌ها بر انسان‌ها در زمین به وجود آید.

“Erewhon” (یک آنگرام نزدیک به “nowhere”) نقدی طنزآمیز بر جامعه ویکتوریایی ارائه می‌دهد و قوانین و اخلاقیات established را معکوس می‌کند: به‌عنوان مثال، بیماری یک جرم است و جرم به‌عنوان یک بیماری تلقی می‌شود. جامعه اریوان به‌طرز قابل توجهی پیشرفته‌تر از جامعه باتلر در زمینه فناوری بود، تا اینکه یک پیامبر (یک “استاد فرضیات”) پیش‌بینی کرد که ماشین‌هایی که به آن‌ها وابسته شده‌اند، روزی به پا خواهند خواست و بر آن‌ها تسلط خواهند یافت. توصیف باتلر از دنیایی که در آن ماشین‌ها ترسناک و به‌عنوان رقیب انسان در مبارزه برای بقا دیده می‌شوند، ممکن است طنز باشد، اما ایده‌های او امروز نیز طنین‌انداز است. هوش مصنوعی یک جزء کلیدی در علم کامپیوتر معاصر است و همواره موضوعی تحریک‌آمیز و محبوب در ادبیات تخیلی بوده و هست.